سلام
چند روزی درگیر امتحانا بودم و نتونستم آپ کنم
سخت بود اما تموم شد می خوام بازم از نوشته های خودم براتون بزارم
کاش باران بودی
تا کلامی باشی
آرزویی باشی
بر لب تشنگان صحرا
تا گل پژمرده باغچه همسایه
اندکی یاد کند یادت را
کاش باران بودی
بر دل رود و تن جنگل سبز
نقش بودن می زدی
تا تو باران باشی
یادم از حس قشنگت نبود خالی و من
آرزویم این است
تا دمی قطره شوم
گم کنم در تو و روحت همه بودن را
و تلاشم این است
که گل باغچه چشمانت لحظه ای یاد کند یادم را....
فهیمه
ziba
kam hes
؟؟
مرسی عزیزم
سلام فهیمه خوبی؟

( ابرو )
واقعا واسم جالب بود تو هم از بارون نوشتی
میگم خوش به حالت هرچند نمی دونم این قدیمیه یا جدیده
من کفگیرم خورده ته یگ دیگه نمی تونم چیزی بگم ترانم نمی آد
ش و سبز باشی همیشه
سلام مرسی
تو چطوری؟
جدیدِ جدیدِ همون روز نوشته بودمش
خیلی وقته که نه خیلی خوشحال میشم نه خیلی ناراحت !
خوندم و این حس دوباره تکرار شد! قشگ بود و پر از تصویرای خوب...
خودش هم پر از همین حسٍ نه خوشحال نه ناراحت...